ندارم حرفی واسه تو
خوب چزوندی دلمو
نفله کردی عشقی داغو
آتیش زدی خونمو
تعارفات که کم بشه
میگم زیادی می خوامت
تب و تابِ داشتن تو
واسه این هِی می پامت
شاید تو زندگی و
همه دلیلِ بودنی
حالا من چیکار کنم
چرا فقط لاف می زنی
میگی لاوی ترکوندم
خیلی مایه اومدم
آفتابِ سوزان تمومه
شب و سایه اومدم
حالا سیمین بر تنها
رُک بگو حرفِ نهون
نقره فامِ ماهی و من
یکه برگی تو خزون
چقده زود دیر میشه
عمرها چه حیف هدر میشن
همه ی بخت و انرژی
کلا بی اثر میشن
تازه تازه کهنه کهنه
نداره دنیای مـا
خیلی زود قدیم میشیم
دیروزی شد فردای ما
ندارم حرفی واسه تو
میخوام یه عمل کنم
بیام و روزای تلخ رو
کندوی عسل کنم
شایدم نشه
عزیز فرصت کمه
تو نباشی یکی دیگه
بعدِ هر حسرت غمه
شاید تو زندگی و
همه دلیل بودنی
اما یادت باشه رفتی و
همش جـِر می زنی
توی این بازی
غریبه دستامون
آشنا شروع کابوس دیگه است
چقده زود دیر میشه
عمرها چه حیف هدر میشن
لبها خشک و نوبتِ بوس دیگه است
با تـو راستی معرکه است ٢