اولین تراک از آلبوم دوم مصطفی ترابی . شایان ذکر است که آلبوم اول ایشان پس از طی تمامی مراحل اخذ مجوز از ارشاد در مرحله ی انتشار قرار دارد . تمامی تراکهای آلبوم دوم ایشان از ترانه های من می باشد .
یه فرشته که نگاهش
مثلِ مـاه تو آسمونه
میدرخشه تو خیالم
قصه ی منو می دونه
حس رو از نگام می خونه
میاد و پیشم می مونه
چه زیادم به کنارش
بی کسیهام رو می رونه
یه فرشته یه ستاره
اونم آرومی نداره
با یه لبخند یا نوازش
عشق رو تا ابد می کاره
میگه جونم یه شعاره
قصه ی بدی سر اومد
اما مـا با هم می خندیم
خوشی و شادی در اومد
یه فرشته سرده حالش
نور میده اما خیالش
نگرانِ روز و شبهاست
به فراقش به وصالش
آره یه مـاهِ زمینی
که امید سوغاتِ دستاش
میدوزه خنده رو لبهاش
تا نگیم ای کاش ای کاش . . .
بانوی تن طلائی
ای همه ی وجودم
ای که نگاهِ نازت
بسته به تار و پودم
بانوی تن طلائی
تـرانـه و سرودم
با تو چه شاعرانه
بی تو کسی نبودم
بی تو هماغوش شب
دلبسته ی سیاهی
گیجم و مات و مبهوت
ترس و تهِ تباهی
بی تو تمام روزا
در پیِ جادو بودم
شبای سنگین و سرد
لب بسته با سکوتم
با تو یه دریا عشقم
موندنیِ همیشم
وقتی میگی کم میشم
ویرونم و بی ریشم
با تو یه دنیا شادی
بی تو منم زیادی
بانوی تن طلائی
خنده به لبهام دادی . . .
دردِ دلی کن با منو
غرور رو بشکون یه کمی
بگو دلت تنگِ چیاست
چی شده واست یه غمی
دردِ دلی کن با منو
نگاه به شک و قهر نکن
این دفعه آتیشم نزن
امروزه رو زهر نکن
دردِ دلاتو گوش میدم
اما بذار حرف بزنم
بُغض تو سنگینتره یا
زخمای روح و بدنم
دردِ دلاتو گوش میدم
حرفاتُ خنجر نکنی
عروسکِ دلم جلوت
بی دست و بی سر نکنی
دردِ دلای کوچیکت
اونقدی نیست که میشمُری
واسه بدست آوُردنش
از همه عالم می بُری
دردِ دلای کوچیکت
هیچوقت تمومی نداره
یه بار سنگِ صبور شو و
ببین کی از چی میباره . . .
صدام می لرزه و میخوام
بگم تو لحظه ی آخر
که بانو یادته گفتی
ندیدی از من عاشقتر
صدام می لرزه و چشمام
از اندوه تو بارونی
کجا میری دل و جونم
میگی یک عمر مهمونی
تو مهمون دل من باش
میام هر روز پابوست
اگه از محضرم رفتی
میشم یک عمر کابوست
تو مهمون نگاهم باش
منم پابند هر روزت
اگه از قصه ام کم شی
شروع اشک جان سوزت
تو این شبها و روزا که
نگاه نو به من داری
یه همسر باش تو قلبم
نه یه رویای تکراری
تو این شبها و روزا تو
نگو از غصه بیماری
نگو با حسرتت کم شم
همه حرفای سرکاری
صدام می لرزه چون دیگه
حنای ما نداشت رنگی
همینه خلق و خوی من
اینم راستش یه دلتنگی
تو مهمون دلم باش و
منم یک عمر سربارت
زیارت کن دل تنگم
شفای روح بیزارت . . .
سال نو پیروزی سرفرازی سلامتی و شادی همگامتان
تموم سال می دیدم
داری کم میشی از غصه
بیا بشنو نفسهامو
اینم من یک سبد بوسه
تموم سال می دیدم
داری دور میشی از بودن
دیگه کم میشی از حالم
تموم عمر فرسودن
همش خسته یا بی تابی
شبای سرد و بی خوابی
همش کابوس چی میشه
گل من زرد و بی آبی
همش ناراحت و فکری
دیگه خنده ازت کم شد
به جز من همنشین تو
فکر بد یا همون غم شد
برات از عشق می خونم
همه از خنده و شادی
به یادت هست اون روزا
چه امیدی به من دادی
برات از یاس می خونم
دل و احساس می خونم
داری کم میشی می دونم
بازم تشویش مجنونم
تموم سال می دیدم
همش خسته و بی تابی
خدا این فصل سر میشه
عذابم کم روزا آبی
برات از عشق می خونم
گل عمرم منو داری
یه ما میشیم با یک بوسه
روی لبهام چی می کاری . . .
هنوزم وقت غم شادم
هنوز تـرانـه می سازم
هنوزم وقت تنهائی
به یک دنیا نمی بازم
هنوزم عاشقم نازم
تو لبخندی یه دریائی
یه بـارون تو تن ابری
تو هستی بخش فردائی
میگم کاشکی بفرمائی
یه جوری از تو روشن شم
تو این قحطی نور و دل
یه خورشیدی بر این تن شم
میگم کاشکی نگاه تو
همیشه عاشقم می موند
همش از مهر می پرسید
از عشق و سادگی می خوند
هنوز این دوستت دارم
توی قلبم تک و نابه
هنوز تا من تو رو دارم
صدای غم همش خوابه
هنوز دستامو می گیری
یه مـا میشیم با لبخندی
دلم قرص و لبم شاده
چه امیدی چه پیوندی
میگم طرز نگاه توست
یه عالم شادی میاره
میگی با گریه های من
کیه تا صبح می باره
میگم این روزها دستام
پر از عطر و پر از شوره
میگی با خنده دلخوش باش
یکی تو قصه مجبوره . . .
میگم تو ای خـدا
قدت بلنده
موهات خرمائی و
زلفات کمنده
میگم تو ای خـدا
اطوار داری
که اینقدر عاشقای
زار داری
میگم روزا که
می میره دلامون
تو هم اونجا
به یاد هر دو تامون
میشینی زار
از غصه می باری
به یاد بی کسا
هر شب بیداری
به یاد اونا که
خونه ندارن
شبا سر روی
خاک نرم میذارن
به یاد وانا که
پر غم ترینن
اما بازم می خندن
باز همینن 2
میگم تو ای خـدا
دیدی صدامون
همینجا و همین شب
با نگامون
گره خورده
به نام روشن تو
چه پر امید و شادم
این من تو . . .
دوباره سرخ سرخه باور دل
سپید عشق تو روزا نمونده
دوباره از تو میگم از تو آره
یه معشوقی تو اوج قصه مرده
مث یه برگ سبز و غارت باد
زمونه خیلی چیزا یادمون داد
همش این بوده تصویر خیالی
یه کوه درد زیرش عزم فرهاد
نگو له شد همه روزای رفته
همه در حسرت و سوز جدائی
مجازی شد همه عاشق شدن ها
من اینجا حاضرم هستی خـدائی 2
دوباره آبیـم میشم تو بـارون
دوباره تازگی سبزی بهارون
تو رو میخوام همین حالا همین جا
تو اوج سادگی نه قلبی زندون
مث مـا خیلیا هستند تو دنیا
همش گیرو گرفتار سکوتن
همش هشتی گرو واسه نه دل
تو وهم اوج در حین سقوطن
بگو میریم از این غصه من و تو
به کوچی شاد بال و پر می گیریم
ولی حیف از دلای هر دوتامون
اگه کم شیم اگه بی هم بمیریم . . .
تصمیم آخر من
فکر رهائیم بود
از این همه جدائی
عشق خیالیم بود
تصمیم آخر من
اندوه با تو بودن
از این همه دوروئی
شوق تو را سرودن
این ترس این تعارض
این عشق این تناقض
یک پرسش قدیمی
تو با منی صمیمی 2
یک لحظه آشنائی
یک عمر بی رفاقت
یک حادثه یه تعارف
بودن چه بی صداقت
تصمیم های کوتاه
بی جد و پی گرفتن
لجبازی دو روزه
نیش زبان تو زن
یه لحظه ای خوش قلبی
یه لحظه سرد و سنگی
بگو ازم چی میخوای
بسه دیگه دو رنگی
تصمیم آخر من
یک ذره منطقی بود
احساس حس نمی شد
گریه نداردت سود . . .
خوش اومدی به دنیا
گلبرگ نازنینم
عطر تنت پیچیده
جونم عزیزترینم
خوش اومدی به دنیا
روزای خوبی اومد
اونکه دوسش می دارم
یه روز غروبی اومد
شادم مثل تو امروز
خوش باشی نازم هر روز
خندت همش به راه و
اوقات سبز و پیروز
انگار تو این دقایق
دلتنگ خاطراتم
روزای نابی طی شد
هر لحظه ای باهاتم
یک روز می پذیری
این عشق و دل سپردن
این عاشق قدیمی
هر لحظه بی تو مردن
یک روز می پذیری
همقصه ی بهاری
ما هر دو حجم پائیز
در اوج بی قراری
نمیشه با تو بد موندن
نمیشه از تو کم خوندن
دلم غمگین و عاشق شد
همینه زندگی بودن
نمیشه با تو بد موندن
تو تصویر یه دریـائی
چند تا شعر نه یه دیوانی
غروبی شوق فردائی
ستاره نور مهتابی
شبا هیچوقت نمی خوابی
تو بیداری تو رویاهام
واسه قلبم چه بیتابی
تو رو اندازه می گیرم
با هر چی خوبی تو دنیاست
تو رو آغوش می گیرم
نگارم یک جهان زیباست
تمام وقت این شبها
فقط با تو تک و تنها
بیا رویای شیرینم
یه دنیا عشق غما منها
همیشه با تو می مونم
خـدائـی از تو می خونم
تو خوبی رو به من دادی
به قربونت دل و جونم . . .
11/11/90
تو از دنیای من رفتی
من از دنیای زشت تو
برو دنبال یک کابوس
همینه سرنوشت تو
تو از دنیای من رفتی
نیستم تو سرگذشتِ تو
فقط یک دور باطل بود
همین بود اون بهشت تو
تو تنها موندی می دونم
من آزادم از اون تقدیر
تو قلبم خونه ی شادی
نه حس درد یا تحقیر
تو تنها موندی می دونم
نگو که دوستم داری
فقط افسوس می مونه
و اشکائی که می باری
که می کاری غم و دردُ
تو قلبِ بی وفا و سرد
تو لِه کردی دل و جونم
منی که باورت می کرد
تو از دنیای من رفتی
تو تنها موندی می دونم
دروغی عشق پوشالی
دیگه از شادی می خونم
تو مردی راحتم جونم . . .
خیلی وقته که لب من
پی بوسه هات می گرده
خیلی وقته چشای تو
مثل دستام سردِ سرده
من و تو بدجور اسیریم
تو این قصه گیرِ گیریم
من و تو تا پا بگیریم
از جدا بودن می میریم
من و تو دو تا هوائیم
پر پرواز میشه پیوند
گریه ی امروزیِ مـا
بذار باشه فردا لبخند
خیلی وقته که صداتو
تو دلم نقاشی کردم
خیلی وقته خنده ای نیست
به خـدا من پر دردم
من و تو صاحبِ عشقیم
گر چه بغض تلخ تو سینه
من و تو شیرین و شوریم
زندگی دنیا همینه
من و تو شادی پروندیم
غمو توی دل نشوندیم
گُل من دنیا کوچیکه
روزا طی شد مـاها موندیم . . .
پروا نکرد از سوختن
پروانه ی بی بال و پر
در آتش جان غرقه شد
بی ماندگاری یا اثر
پروا نکرد از سوختن
قطره به دریاها رسید
یک اوج شد با این فرود
او عمر جاویدان خرید
او ماندگاری را بچید
یا دود شد در نزد تو
یکتا جهان دنیای ماست
یا باز هستش تو بگو
هستی همین چند روز بود
یا یک جهان ماندگار
در پشت این ظاهر نهان
افعال مـا شد یادگار
پروا نکرد از سوختن
قسمت بُود یا انتخاب
یا امتحانی بی ثمر
این آن سوال بی جواب
پروا نکرد پروانه شد
شاید ندانست سوختن
یا نور را نا دیده بود
با بال خویش افروختن . . .
میخوام برم از این همه هیاهو
از این همه گیجی و ضعف مفرط
میخوام برم فرار کنم از این شهر
از مرگِ احساس نگاهِ منحط
از این همه دود و دم و سیاهی
آسمون خاکستری تباهی
آلودگی شلوغی و راه بندون
نگاه ها ی سرد و فشار زندون
این یه قفس ساخته ی دستِ ماهاست
یه افتخاره واسه رو سیاها
یه شهره که پلیدی سازه هر روز
می خوره خون از جونِ بی گناها
هدیه ی اون سرطان مرگ و میره
میلیون میلیون تو دامنش اسیره
خاکِ سردش نه برکتی نداره
از آسمونش فقط درد می باره
میخوام برم فرار کنم خـدائی
یکی دستای خستمو بگیره
لرزون و تنها توی خطِ مترو
یه آواره که گوشه ای می میره
نه نا نمونده واسه شوقِ پرواز
دیدن آسمونِ آبـی و باز
نفس کشیدن تو هوائی تازه
خـدا رو شکر عمر شما درازه . . .
میگن که رویائی شده خاطرم
بگو محاله من زِ یادت برم
میگن که این حرفا یه مشت بهونه ست
نهایتا یه بغضِ بی نشونه ست
میگن که خاطرات یه مشت خیاله
رسیدنِ من به تو گل محاله
میگن نگو نگو که دوسِش داری
بگو میای مهر و امید میاری
میای که من از غصه ویرون نشم
راهیِ سرزمینِ مجنون نشم
میای نگاهت گُلِ آرزوم شه
هر چی بدی بود به خـدا تموم شه
میای که باور کنی من زنده ام
نگن که عمریه یه بازنده ام
میای و خنده رو لبام می کاری
هر چی بوده از دلم در میاری
میذاری با بغضِ تو آشفته شم
یه جمله که خوشت میاد گفته شم
میذاری گریه بره از روزگار
همین یه بار غرورُ یادم بیار
بذار بدونن پای تو می مونم
عاشقم و از تو فقط می خونم
بذار بدونن فصلِ غُصه مرده
خـدا همینجا یکی یکه خورده . . .
6/بهمن/90
قلب هاتان چون بهار سبز و نجیب
رویش عشق و سرورت در نصیب
روز نو جشن کهن پدرام شور
زنده باشی و سلامت یار دور
سال نو رو تبریک میگم تو این تـرانـه سعی شده لحظات کشنده ی اول یک تصادف رانندگی رو از زبان راننده شرح بدم . سال جدید و سفرهائی که باز هم بدون تردید و متاسفانه شاهد کشته و زخمی شدن هزاران هموطنمون تو جاده ها خواهیم بود ، ذره ای احتیاط بیشتر ، این تنها یه تلنگره هماره شاد سلامت کامروا و پیروز
یکدفعه پیش اومد
زیر پل عابر
دوید جلو ماشین
به من میگن قاتل
خـدا چیکار کردم
چطوری پیش اومد
انگاری کابوسه
اینم یکیش اومد
دنیا انگار واستاد
خـدا چقدر دوره
تاریک و پر وحشت
بی نور و بی نوره
یکی دوید پیشش
تو اون سر جاده
گفت که جوون مرده
در دم اون جون داده
کُپ کرده با لرزش
رو زانو افتادم
دنیا جلوم تار شد
انگاری جون دادم
بدجوری وا دادم
حالا چطور میشه
گفتن که تو کشتی
گفتم مگه میشه
زنده نمیشه باز
این لحظه ها شومه
مـا هر دومون مردیم
راهی که مسمومه
خونش رو شیشه بود
تو جاده تا اون سر
بگو که کابوسه
یکی بگه آخر
یک دل پر آشوب
دستام که می لرزه
تا مرگ پریشونم
این غصه بی مرزه
یکدفعه پیش اومد
خـدائی سعی کردم
جاده رو می دیدم
اما بازم خوردم
حالا چطور میشه
مادر پدر داره
خواهر برادر وای
زندم نمی ذاره
زمین دهن وا کن
تا گم بشم حالا
زنده نمونم من
تو راهِ بی فردا . . .
هنوز عاشقم من
گُـل آسمونی
نگو اشک می ریزی
نگو بی زبونی
هنوز عاشقی تو
با هر تار و پودت
هنوز مستِ مستی
تو اوج و فرودت
تو هر زیر و بالا
تو هر ناتوونی
تو شاید تو باید
تو فصل جوونی
هنوز ناز چشمات
دلو می کشونه
به اونی که باید
منو می رسونه
هنوز هُرم دستات
مثل ناز آفتاب
چه گیرا و پر مهر
تو این قحطیِ خواب
هنوزم می تونیم
به نامش یه برپا
خـدا این حوالی
عزیزم بفرما . . .
6 بهمن
6 بامداد
وقتی سیزیف پای کوه نشست... و نوشت!
http://s3.picofile.com/file/7488459886/when_.pdf.html
لینک دانلود کتاب منتشره پسر عموی عزیز من
موجز و بسیار خواندنی که تیغ ممیزی گونه اش را نخراشیده
ببین چه ساده می شود
غرور خُرد زبان خمُش
تمام دل بسوختند
جماعتِ تـرانـه کش
ببین چه ساده می شود
مرا تو را به غم کشید
زخم زبان نماند توان
چه ها که قلبِ ما چشید
ببین تمام عشقمان
بازیچه ی بدخواه شد
تمام می شود ولی
این کامتان بیگاه شد
مـا هر دو دلسوخته ایم
طعنه مزن ای نارفیق
بال و پری دوخته ایم
در عصر سنگی فصل تیغ
می رویم از تو نـو شدن
در خانه ی اجـدادیـم
می رویم و می خوانم از
رویای مـا آبـادیـم
رویای مـا در دور نیست
در دستِ آگــاهی رهاست
فـردای خوبی ساختن
این کارِ امروز شماست . . .
6 بهمن / 5 بامداد